و تظاهر کنی به ایستادگی

سوده نگین تاج



سرسره را گرفته ای از پشت و فکر می کنی مادرت را گرفته ای از پشت
و ساک ات را
لاک ات را
چشم بندˏ سرخ ات را
بلیط ˏاتوبوس را
همه را
همه را ول کرده ای و رفته ای
پشت سرت به راه افتاده اند اساتیدˏ ترس شناسیˏ مهلک با پستانˏ دو نیم شده زیرلباس شان
پستان های رسمی
پستان های متوقف شده در شنلˏ پشمی
آن دو پادشاه احمقˏ جان
و همزمان زنی با فشنگی توی سرش راه می رود با کسی در ویرجینیا
و بی وقفه حرف می زند از نارنجستان های شیراز
و ببینی پیر پسرهایˏ راک که چاله های امید درست کرده اند توی زیر زمین
و گروه ˏ کرکه جا شده توی دیواروگرومب گرومب می کند که بدوی بیرون
مخوف است این
افتضاح است این
هیچ خوابش را نمی دیدی حتی که قوز کنی ساعت ها
و ساعت ها شبیه گوزنی کاربکشی از خودت
و ساعت ها ماغ بکشی
چیز ارزان بکشی
گیس این و آن بکشی
توی سنگفرش/ توی زخم / توی دفتر و دستک اداری
صد و پنجاه و هشت روز ˏ تمام عشق ˏ مخملی ات را با همه ی این ها و چیزهای دیگر روی دو کتف ات بکشی
قرص و محکم بکشی
و بگویی عشقˏ من / عشق ˏزاناکسˏ من / عشق ˏسه سر و یک دمبˏ من
جهان کیری شده / ایران کیری شده / کتف م کیری شده
و بگویی بپربالا عشق م / بپر پایین عشق م / اصلن بپرتوی ابرها عشقم / بپر عشقم
و حرکت کنی توی پنجره ی دو جداره، در مرض ˏچیزها وتالار گوشتی و تظاهر کنی به ایستادگی
گریه کنی تا ته ستار خان و بر گردی
باز گریه کنی تا ته ستار خان و برگردی
و ببینی هزار چشم ولو شده قل می خورند تا ته ستار خان و بر می گردند
و ببینی خودت را
مخفی شده ای پشت کیوسک و پوزه ات را داده ای بیرون
و به چند آژان می گویی یکی داشت می رفت به عمارت پدرش رفت به راه شیری
و ادامه می دهی جادو ؟ جادو یعنی دراز کشیدن توی قبر و از تنهایی نمردن
یعنی سریدن توی موجوداتˏ جدید و از ماوراء شان کش رفتن
جادو یعنی ببینی معده هایی که منفجرشده اند توی ناصر خسرو و باز تظاهر کنی به ایستادگی
و ببینی شاخه ای پلشت روی درختی که او هم تظاهر کرده به ایستادگی
و دلت غنج بزند که بروی بین جمعیتˏ مایوس ˏماراکانا
بروی به کوچه ی سروناز و بروی در فلان جایش
بروی به باغ ˏپرندگان
بروی توی کلامˏ آخر ˏآفرینش
بعد بروی به سکانس ˏآخرˏ موشت ودرشکه چی را صدا بزنی
 ! چرا که نه